شورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگیدوفصلنامه علمی پژوهشی دین و سیاست فرهنگی2423-71241320150121مطالعه تطبیقی سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سطوح کلان و میانی (مطالعه سند اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و برنامههای چهارم و پنجم توسعه)73215517FAهمایون محمدهادیدانشیار دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق عفرج نژاد ابرقویی محمدحسنکارشناس ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق عJournal Article20160617گرچه تدوین سیاستهای فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی ایران ضروری است، به موازات آن، هماهنگی میان سیاستهای بالادستی و فرودستی نیز اهمیت ویژهای دارد. در این پژوهش، با تمرکز بر سند اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران (مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1371) و با الهام از تجربه سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی شورای اروپا، دوگانههای سیاستگذاری فرهنگی ایران مشخص شده، سپس میزان تطبیق بخش فرهنگی برنامههای چهارم و پنجم توسعه با دوگانههای یادشده بررسی شده است. در این پژوهش از روشهای مختلف جمعآوری اطلاعات و تحلیل آنها استفاده شده است. روش محوری این تحقیق رویکرد کیفی بوده است. در این پژوهش از روشهای کتابخانهای و اسنادی برای بررسی کلیات اسناد و مباحث سیاستگذاری فرهنگی، روشهای مصاحبه گروهی و فن کدگذاری باز برای مشخص کردن دوگانههای سیاستگذاری و نیز روش تکمیل و تحلیل پرسشنامه برای دستیابی به نظر نخبگان درباره میزان تطبیق این اسناد استفاده شده است. حاصل این پژوهش دو مطلب است: 1. ارائه سیوچهار دوگانه سیاستهای فرهنگی که برای استفاده در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای فرهنگی در سطح کشور بسیار راهگشاست. همچنین این نوآوری میتواند برای بررسی انطباق و افتراق سیاستهای حوزه فرهنگی در تمام سطوح سیاستی کشور الگویی مفید باشد. 2. در نتیجه مقایسه بخشهای فرهنگی برنامه چهارم و پنجم توسعه با سند اصول سیاست فرهنگی، هرچند مشخص شد برنامه چهارم برخلاف برنامه پنجم توسعه، تفاوت بیشتر و آشکارتری با سند اصول سیاست فرهنگی دارد، به نظر میرسد تاکنون در کشور ایران در بیشتر موارد سیاستگذاران طبق مدل فزایندهگرایی، با قبول مشروعیت سیاستهای پیشین، به برنامهریزی فرهنگی بر اساس سند اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی پرداختهاند.https://www.jrcp.ir/article_15517_28fa6d583a3587519f24c45f654828da.pdfشورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگیدوفصلنامه علمی پژوهشی دین و سیاست فرهنگی2423-71241320150121هانری کربن و تمهید علم فرهنگ معنوی336315515FAپارسانیا حمیددانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوموکیلیان آرشدانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه باقرالعلومJournal Article20160617این مقاله طرح نظری هانری کربن درباره «دانش فرهنگ معنوی» را شرح داده است. فرضیه مقاله آن است که کربن برای دانش فرهنگ معنوی طرحی ارائه کرده است؛ مبانی نظری آن را بیان و روش ویژهای طرح کرده است و حتی در آثارش مصادیقی از آن را به تفصیل بیان کرده است. هدف این پژوهش، تشریح امکان طرح نوعی متفاوت، از دانش فرهنگ است که با سنت دینی قرابت دارد و دچار تاریخگرایی و لاادریگری رویکردهای مدرن، نیست. روش پژوهش مطالعه اسنادی آثار «هانری کربن» و نیز آثار مربوط به وی، بر اساس الگوی «روششناسی بنیادین در تکوین نظریههای علمی» است. نتیجه پژوهش آن است که هانری کربن توانسته تا حد زیادی، نوعی متمایز از دانش فرهنگ معنوی، بر اساس مبانی فلسفه اشراقی و حکمت شیعی و روش پدیدارشناختی را معرفی کند. آثار وی میتواند در نقد و فهم فرهنگی و هنری، میتواند سرمشقی برای این حوزه باشد. البته طرح نظری کربن از جهاتی مبهم یا ناتمام است که سبب شده اندیشمندان متأخر به صورتهای مختلفی از آن استفاده کنند. این مقاله در بخش ارزیابی این موارد را بررسی کرده و پیشنهادهایی را به اجمال در خصوص کاربست اندیشه وی ارائه داده است.https://www.jrcp.ir/article_15515_e2b1dea005ea91320dd41a3cd85f9169.pdfشورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگیدوفصلنامه علمی پژوهشی دین و سیاست فرهنگی2423-71241320150121سیاستگذاری فرهنگی متعالی و پراگماتیستی؛ رویکردی انتقادی - تطبیقی659815518FAسید محمدعلی غمامیدکتری فرهنگ و ارتباطات و مدرس دانشگاه باقرالعلومابراهیم فیاضدانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانJournal Article20160617میان مبانی نظری و بناهای عملی فاصلهای وجود دارد که مانع از تحقق همیشگی عمل مبتنی بر نظر و حتی تحقق کلیت عمل میشود. پراگماتیسم با اصالت بخشیدن به عمل مبتنی بر پیامدهای تجربی، فاصله مبانی نظری را با سیاستگذاری فرهنگی از بین برده و به کارایی و حل مسئله بسیار نزدیک شده است. این پژوهش با رویکردی فلسفی و تطبیقی، این پرسش را مطرح میکند که سیاستگذاری فرهنگی پراگماتیستی چه تمایزی با سیاستگذاری فرهنگی دینی دارد و چگونه سیاستگذاری دینی «مسئله« شکاف عمل و نظر را «حل» مینماید؟ بر این اساس الگوی سیاستگذاری «متعادل» از «متعالی» متمایز شده است و نشان داده شده که در نگاه پراگماتیستی، دوگانه عمل و نظر حل نشده، بلکه صورت مسئله به کلی کنار گذاشته شده است؛ اما در نگاه دینی، دوگانه عمل و نظر حقیقتاً به یگانگی میرسد.https://www.jrcp.ir/article_15518_3890c10dd08a2490960d3561369ee2f3.pdfشورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگیدوفصلنامه علمی پژوهشی دین و سیاست فرهنگی2423-71241320150121نقد و بررسی نظریه حکومت مندی بنت در قلمرو سیاست فرهنگی9912715514FAصبورا امین فردانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه باقرالعلوم عسید محمدحسین هاشمیاندانشیار دانشگاه باقرالعلوم عJournal Article20160617سیر تغییرات درون حوزه مطالعات فرهنگی، به تدریج آن را از رویکردی صرفاً انتقادی و انتزاعی دور کرد و به سیاست فرهنگی پیوند زد. مؤثرترین نظریهپرداز این پیوند، تونی بِنِت، بیان میکند که این رشته، باید بتواند در هدایت و رهبری جامعه، مؤثر واقع شود. او به همین منظور، با ارائه توصیفی از مفهوم حکومتمندی، به این امر مبادرت ورزید. در این رویکرد، حکومتمندی شیوهای است که با آن دولت مدرن، دغدغه افراد را مییابد و در جستجوی حکومت کردن و نظارت همراه با مسالمت مدنی است. دولت به منزله نیرویی متمرکز که درصدد طبیعیسازی خود و دیگران است، تکنیک و شیوههای مختلف دانش را به خدمت میگیرد تا از طریق هدایت تمنیات، علایق و اعتقادات، رفتار افرادرا برای اهداف معین اما متغیر، شکل دهد. بر این اساس، در پژوهش توصیفی و کتابخانهای حاضر، به کمک روششناسی بنیادین، ابعاد این نظریه و زمینههای شکلگیری مؤلفههای مؤثر آن در سیاستگذاری فرهنگی بازخوانی شده و برخی از عمدهترین نقدهای وارد بر این نظریه، از جمله سستی و ناپایداری اهداف فرهنگی، مسخ نمودن اراده آزاد افراد و رفتارمحوری طرح شده است.https://www.jrcp.ir/article_15514_5e5df8d362860ce0fe6fd277f1d505eb.pdfشورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگیدوفصلنامه علمی پژوهشی دین و سیاست فرهنگی2423-71241320150121روش شناسی بنیادین نظریه فرهنگی استوارت هال با رویکرد انتقادی12915515513FAنعمت الله کرم اللهیاستادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم عروح الله دهقانیدانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه باقرالعلوم عJournal Article20160617نظریههای علمی را میتوان در بستر فرهنگی شکلگیری خود مطالعه و عوامل شکلگیری آنها را تحلیل کرد. یکی از نظریات فرهنگی مطرح در اواخر سده بیستم و اوایل سده بیستویکم، نظریه فرهنگی استوارت هال است. این مقاله درصدد روششناسی انتقادی مبانی معرفتی و غیرمعرفتی نظریه فرهنگی هال است. نتایج بررسی حاضر نشان میدهد که مبانی غیرمعرفتی نظریه استوارت هال را میتوان در شخصیت حاشیهنشین وی و روزگار حاکمیت تاچریسم در فضای سیاسی اجتماعی انگلستان خلاصه کرد. مبانی معرفتی نظریه فرهنگی هال را میتوان در ساختارگرایی، اهمیت بخشیدن به قدرت سیاسی و اقتصادی، نشانهشناسی، فرهنگگرایی و تأثیرپذیری از مکاتب و نظریههای مختلفی مانند نظریه هژمونی گرامشی، قدرت فوکو، بازیهای زبانی ویتگنشتاین، نشانهشناسی بارت و نظام ارزشی پارکین ردیابی کرد. در بررسی انتقادی مبانی نظریه فرهنگی استوارت هال میتوان گفت در رابطه بین عامل و ساختار، هال بیشتر به ساختار نزدیک میشود تا عامل، در رابطه فرهنگ با سایر حوزههای اجتماعی، فرهنگ را ذیل سیاست و اقتصاد قرار میدهد و در نسبت میان علوم طبیعی و علوم فرهنگی، به غلبه علوم فرهنگی بر علوم دیگر گرایش دارد. حال آنکه بر اساس حکمت اسلامی، ساختارها بهرغم قدرتمند بودن، فاقد قدرت مستحیل کننده عامل هستند. همچنین روابط حوزههای مختلف اجتماعی اعم از اقتصاد، سیاست و فرهنگ کاملاً در هم تنیده است و در صورت قائل شدن به استقلال این حوزهها، فرهنگ قدرت محوری دارد. در هنگامه چالش یافتن علوم طبیعی در مقابل قدرت یافتن علوم فرهنگی، با وجود جایگاه وحی و مبانی مستحکم علم دینی، علوم فرهنگی ریشهای در اندیشه اسلامی پیدا نمیکند؛ و سرانجام آنکه معنا در حکمت اسلامی، برخلاف اندیشه هال، نه برساختهای اجتماعی، بلکه واجد ذات و ریشه در حقیقت و نفسالامر است.https://www.jrcp.ir/article_15513_ebcc9212174a4e90fe7c76166470558f.pdfشورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگیدوفصلنامه علمی پژوهشی دین و سیاست فرهنگی2423-71241320150121نسبت مفهومی فرهنگ و دین بر مبنای حکمت متعالیه15717715516FAمیثم صداقت زادهدکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم ع، عضو هیئت علمی شورای عالی انقلاب فرهنگیJournal Article20160617در ادبیات علمی گاهی دین را یکی از ارکان هر فرهنگ میشمرند؛ و بعضی مواقع فرهنگ را یکی از بخشهای دین معرفی میکنند. نسبت میان این دو مفهوم، مسئلهای است که این پژوهش در مقام پاسخگویی به آن است. برای این کار از روش تحلیل منطقی مفاهیم و قیاس برهانی فلسفی استفاده و تلاش شده است، مبتنی بر حکمت متعالیه، گامی برای پاسخگویی به این پرسش برداشته شود. از منظر حکمت متعالیه، فرهنگ همان معانی عقلانی و یا خیالی است که به وسیله اتحاد انسانها با آنان، از مسیر اراده انسانی، در جامعه بشری، ظرفیت بروز و ظهور پیدا کرده است و در قالب الگوهای رفتاری، نمادها، ارزشها و... خودنمایی میکند. دین نیز عبارت است از مسیری که هر انسان در طول حیات خود، با کسب علم و عمل طی میکند که از طریق متحد شدن با ایمان حاصل میشود. همانطور که باورها، ارزشها و هنجارهای فرهنگی ممکن است موصوف به حق یا باطل باشد، ایمانها، اخلاقیات و احکام دینی نیز میتوانند حق یا باطل باشند. در این میان دین حق، همان صراط مستقیمی است که حقیقتِ آن، مسیر زندگی انسان کامل است و باطن آن به صورت پلی بر فراز جهنم، در قیامت متمثل میشود؛ اما فرهنگ، همان حقایق ایمانی است که توسط اراده انسان، در محیط جامعه بروز و ظهور یافته است. درمجموع میتوان گفت دین، همان فرهنگِ لابشرطِ از وجود اجتماعی و فرهنگ همان دین به شرط حضور در جامعه است.https://www.jrcp.ir/article_15516_3b69ee2a9d44966e804dc448b7b30c11.pdf